یه نفر میشینه و اسکناساشو می شمره
می خواد امتحان کنه که تا داره یا نداره
یه نفر از بس بزرگه خونشون گم میشه توش
اون یکی اتاقشون واسه همه جا نداره
بابا می خواد واسه دخترش عروسک بخره
انتخاب هم می کنه پولشو اما نداره
یکی دفترش پر از نقاشی و خط خطیه
اون یکی مداد برای اب و بابا نداره
یکی ویلای کناره دریاشون قصره ولی
اون یکی حتی تو فکرش اب دریا نداره
یه نفر تولدش مهمونیه همه میان
یکی تقویم واسه خط زدن روزا نداره
یکی هر هفته یه روز پزشکشون میاد خونش
یکی داره میمیره خرج مداوا نداره
یه نفر می ارزه امضاش به هزار تا عالمی
یکی بعد عمری رنج و زحمت امضا نداره
یکی دوست داره که کارتون ببینه اما کجا
یکی اونقد دیده که میل تماشا نداره
یکی از واحدای بالای برجشون میگه
یکی اما خونشون اتاق بالا نداره
یکی پول نداره تا هرروز به شهرشون بره
یکی طاقت واسه ی صدور ویزا نداره
یکی فکر اخرین رژیمهای غذاییه
یکی از بس که نخورده شب و روز نا نداره
دخترک میگه خدا چرا ما؟....مادرش میگه
عوضش دخترکم اون خونه لیلا نداره
بچه ای که تو جراغ قرمز می فروشه گل
مگه درس و مشق وشور و شوق و رویا نداره
یاد دلیل حقیقت کلاس اول افتادم
دارا خیلی چیزا داره اما سارا نداره
بعضی قلبا ولی دنیایی واسه خودش داره
یه چیزایی داره توش که توی دنیا نداره
همیشه تو دنیا کلی فرق بین ادما
این یه قانون شده و دیروزو حالا نداره
خدا به هرکس هرچیزی دلش بخواد میده
همه چی دست اونه ربطی به شعرا نداره
همه از یه جا اومدن همه میرن یه جا
اون جا فرقی میون فقیرو دارا نداره
کاش یه روز بشه که دیگه نشد جمله ای ساخت
با نمیشه،با نمی خوام،با نشد،با نداره.
(مریم حیدرزاده)